- زخم خوردن
- مجروح شدن
معنی زخم خوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- زخم خوردن
- زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن
- زخم خوردن ((~. خُ دَ))
- مجروح شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه جراحت بر وی وارد آمده مجروح
زخمی، مجروح، آنکه زخم و جراحت به بدنش وارد شده
مضروب، ضربت خورده، مصدوم
خم شدن، کج شدن، تا شدن
تصادم کردن برخورد کردن، منحل شدن جمعیت حزب و غیره، آشوب شدن مزاج بهم خوردن حال شخص
چشم زخم خوردن هدف چشم بد شدن
قسم یاد کردن، سوگند خوردن
هدف چشم زخم واقع شدن، چشم زخم خوردن، از چشم شور آسیب دیدن
سوگندخوردن سوگند یاد کردن: هزار بار قسم خورده ام که نام ترا بلب نیارم اما قسم بنام تو بود. (میر فصیحی)
Swear, Vow
ужинать
клясться
speisen
schwören
przysięgać
вечеряти
jeść kolację
клястися
giurare
dineren
zweren
भोजन करना
कसम खाना , शपथ लेना